دلم یه حس خوب میخواد مثل بغلت و یه جای خیلی دور... دلم یه کلبه چوبی میخواد وسط یه جنگل مه گرفته با صدای نم بارون، آتیشِ روشن و پنجره های بخار کرده، با دوتا لیوان قهوه کنار تبی که دوسش دارم
ولی نباید یادت بره که من هرجایی که باشم،اصلِ قلبم مالِ توعه؛
رگ و ریشهم تویی چون آدم از ریشهش نمیتونه جدا شه!
نمیتونه دل بکنه!
هر چقدر هم که شاخ و برگ بده بازم ته دلش جونش بسته به جون ریشهش!
تو همون ریشهی منی..
تو نهایت عشقی
نهایت دوست داشتن...
و در لابلای این بی نهایت ها
چقدر خوشبختم که تو سهم قلب منی♥️????
????????ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ????
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|